آنکه در معرض آسیب و آزار واقع میشود آرزو میکند که ای کاش این واقعه رخ نمیداد. کاش “او” همان مراقب مهربانی بود که میپنداشت. کاش…. کاش. کاش میشد ماشین زمانی داشت که به عقب برمیگشت و “اینبار” به شکلی دیگر رفتار میکرد. فرصتی مییافت تا این بار خود کنترل رابطه را به دست بگیرد تا سرانجام رابطه را به گونهای دیگر رقم زند.
اما این آرزویی ناممکن است. ماشین زمانی درکار نیست. نمیتوان به گذشته برگشت. اما شاید بتوان گذشته را “شبیهسازی” کرد.فرد دچار این وسوسه و وسواس میشود که رابطه را بازسازی کند. انرا دوباره سازی نماید تا این بار انتهایی متفاوت برای آن رقم زند. بنابراین به شکلی ناخودآگاه به سوی شخصیت هایی مشابه همانی جلب میشود که زمانی او را آزار داده بودند. چرخه آزار دوباره تکرار میشود و فرد خود را بارها و بارها در این تکرارهای بیهوده فرسوده میکند.
۸۰ درصد کارگران جنسی در زمان کودکی قربانی آزارهای جنسی بودهاند. تکرارها در شخصیت فرد تثبیت میشود. از این چرخه جز با آگاهی یافتن از ماهیت رفتار خود و پذیرش واقعیت دردناک گذشته نمیتوان خلاص شد. پذیرشی که نیازمند همراهی و همکاری درمانگری آگاه است تا او را در فرایند هضم و درک و جذب آسیبهای گذشته یاری کند.